.1. سكنه و جمعيت ايران
اشاره
ص: 2
سكنه و جمعيت ايران
اشاره
قبل از آنكه احوال طبقات مختلف اجتماعي، يعني وضع كشاورزان، پيشهوران، روشنفكران، فئودالها، و اشراف و روحانيان، و ديگر قشرهاي اجتماعي مورد مطالعه قرار گيرد، نخست سكنه و جمعيت ايران را، با توجه به مدارك و اسناد موجود، مورد تحقيق و بررسي قرار ميدهيم:
جمعيت ايران
طبق فرضيهاي، آرياييها در حدود هزاره دوم قبل از ميلاد، در ايران مسكن گزيدند و در طول تاريخ، با اقوام و طوايف مختلف، نظير اعراب و تركها و غيره درآميختند و نژاد كنوني ايران نتيجه آن آميزشهاست.
در كشور ايران، علاوه بر كرد و لر و بختياري، عناصر ترك و تركمن و عرب و بلوچ و اقليتهاي ارمني، آسوري، گرجي، و غيره نيز زيست ميكنند.
طوايف ترك و تركمان در آذربايجان و گرگان و خراسان و مازندران و فارس و بعضي نواحي ديگر سكني دارند. از طوايف ترك ميتوان شاهسون، افشار، قشقايي، خلج، و شقاقي را نام برد. در خراسان در نواحي مرزي ايران و شوروي بعضي طوايف تركمن (از جمله كوكلان و يموت) و نيز قبايلي از كرد و بلوچ سكني دارند.
كردها و لرها و بختياريها در كردستان و لرستان و چهارمحال سكني دارند. كردها مشتمل بر مكري، بلباس، كرباخ، كلهر، گوران و سنجابي هستند، و در خراسان و قزوين و آذربايجان غربي نيز بعضي طوايف كرد ديده ميشود. لرها به لر بزرگ و لر كوچك منقسم ميشوند، ايلات كهكيلويه و ممسني و لك نيز احتمالا از الوار هستند. بختياريها در چهارمحال و بروجرد و نواحي شوشتر و رامهرمز زندگي ميكنند و مشتمل بر هفت لنگ و چهار لنگ ميباشند، قبايل عرب مشتمل بر عشاير عرب خوزستان و بعضي ايلات فارس و خراسان است.
از لحاظ توزيع جمعيت 70% سكنه ايران روستانشين هستند. تراكم نسبي كل جمعيت كشور 5/ 11 در كيلومتر مربع است. پرجمعيتترين نواحي ايران از لحاظ تراكم نسبي جمعيت، باريكههاي كنار درياي خزر، تهران و شمال غربي درياچه رضائيه و نواحي كموسعتي در اطراف مشهد و اطراف رود كارون است كه در آنها تراكم جمعيت متجاوز از 40 نفر در كيلومتر مربع ميباشد.
ص: 3
بيش از 98% سكنه ايران مسلمان و از اين عده 93% شيعه (مذهب رسمي كشور) و بقيه سني (اكثر كردها، بلوچها و تركمنها) و اسماعيلي و غيره هستند. جامعه كوچك زردشتيها (بين 000/ 10- 000/ 15) نفر و اغلب در يزد و كرمان و تهران و اطراف آنجا سكني دارند. اقليتها يهودي (حدود 000/ 40)، ارمني (حدود 000/ 120 و بيشتر در رضائيه، تبريز، تهران، فريدن، و جلفاي اصفهان) زندگي ميكنند. آسوري (بيشتر در ناحيه رضائيه)، پرتستان و كاتوليك رومي نيز وجود دارد (ارقام به استناد سرشماري آبان سال 1335 ه. ش است.) «1»
زبان رسمي ايران
زبان فارسي است كه نه فقط در ايران بلكه از كوههاي زاگرس تا پامير و سير دريا گسترش دارد.
برطبق سرشماري آبان 1335 ه. ش. جمع كل افراد بزرگتر از 10 سال كشور ايران 584/ 690/ 12 تن بوده است كه از آن جمله 484/ 908/ 1 (04/ 15%) نفر داراي حداقل سواد و بقيه (85%) بيسواد بودهاند. از جمعيت با سواد مذكور فقط 17% يعني 603/ 32 تن داراي تحصيلات عاليه و 86/ 18% يعني 979/ 359 نفر داراي تحصيلات متوسطه بودهاند. «2»
دموگرافي
«يعني علم تحقيق در جمعيتهاي انساني ... با اينكه قبل از قرن 19 نيز سابقه داشته است ولي از آغاز قرن 19 بسبب توسعه و تعميم سرشماري و آمارگيري و دفاتر آماري سجل احوال متزايدا توسعه يافت، ولي از حدود آمار كمّي جمعيت تجاوز نكرد. «كتله» دامنه آن را بسط داد و «برتيون» آن را بصورت علمي مستقل بنيان نهاد.
حاليه دو نوع دموگرافي «3» تشخيص ميدهند. دموگرافي كمي كه، با استفاده از سرشماريها و آمارهاي سجل احوالي و پرسشنامههاي خاص، به بحث در پديدههاي جمعيتي (رقم جمعيت، ساختمان جمعيت برحسب سن و جنس و غيره، نسبتهاي درصد ازدواج و ولادت و مرگ) ميپردازد؛ و دموگرافي كيفي، كه در آن از دخالت عوامل، زيستشناسي، و اقتصادي و اجتماعي و فكري در تغييرات كمي جمعيت بحث ميشود.» «4»
اطلاعاتي در پيرامون جمعيت ايران
«احتمالا اطلاع از تعداد نفوس، و شايد از تركيب و طبقات مختلف آن، از ايام قديم از جهاتي و تا حدودي مورد توجه بوده است. رواج نوعي نظام اجباري در عهد ساسانيان، كه برحسب روايات شاهنامه در ذكر پادشاهي اردشير بابكان، منتهي به ثبت نام تمام جوانان در ديوان سپاه ميشد، اقدامات بعضي از شاهنشاهان ساساني در تجديد مساحت اراضي، براي تقويم مالياتها كه از عامه مردم (بجز طبقات ممتاز) وصول ميشد، جملگي مستلزم فرض وجود دفاتر ثبت و اطلاع از تعداد سربازان و مؤديان ماليات است، و ظاهرا همين دفاتر و سوابق در اوايل عهد اسلام، در دست
______________________________
(1). دايرة المعارف فارسي، به سرپرستي غلامحسين مصاحب، ج 1 ص 327
(2). همان.
(3).demography
(4). دايرة المعارف فارسي، پيشين، «دموگرافي» ص 995 (باختصار).
ص: 4
دهقانان، ملاك عمل در اخذ خراج بوده است. در عهد استيلاي مغول، غازان خان مقرر كرد «بيتكچيان» به ولايات روند و صورتي از اموال همه دهات بردارند و اين اقدام حاكي از توجه به احصاء جمعيت است. روايات بعضي سياحان، مثل «بنيامين تودلائي»، «شاردن» و ديگران، كه راجع به تعداد بعضي طبقات از تجار، كسبه، يهود، ارامنه ارقام و اعدادي به دست دادهاند، نشان ميدهد كه در آن اوان بعضي دفاتر ضبط و ثبت وجود داشته است.
در عهد ناصر الدين شاه قاجار، گاه بعضي شهرها سرشماري شده است. مثلا بموجب يك سرشماري قم، كه در 1284 ه. ق. صورت گرفت، جمعيت آن شهر 382/ 15 نفر بود، و در 1291 ه. ق مطابق يك سرشماري ديگر، بالغ بر 000/ 14 شد. همچنين حاج نجم الملك، به فرمان ناصر الدين شاه با 8 تن از شاگردان خود، شهر تهران را در مدت دو ماه سرشماري كرد، و برطبق اين سرشماري سكنه تهران، به استثناي سكنه عمارات خاصه سلطنتي 736/ 155 تن بوده است ...
در اين سرشماري، سكنه هر محله (با تفكيك اجارهنشين از صاحبان منازل شخصي) جداگانه تعيين شدهاند، و سكنه تهران از جهت جنس، سن، مذهب، و غيره- در مواردي وضع زنان از لحاظ سن، وضع اجتماعي (زنان محترم، زنان تجار، كسبه، كنيز سياه، دايه، خدمتكار و غيره) مشخص شده است و عدد خانهها و بعضي ابنيه و تأسيسات تعيين شده است.
شاردن جمعيت ايران زمان صفويه را قريب 40 ميليون نفر تخمين كرده است، در سالنامه ايران گردآوري صنيع الدوله، جمعيت ايران در عصر ناصري 23 كرور و 60 هزار نفر تخمين شده است ...
پس از تصويب قانون سجل احوال در 1304 ه. ش. كار سرشماري به مرحله جديدي قدم نهاد. كاملترين سرشماري عمومي در سال 1335 به عمل آمد كه برطبق آن جمعيت ايران در آن تاريخ 704/ 954/ 18 نفر بوده است. (در هر كيلومتر مربع 12 نفر) جمعيت ايران از سال 1318 به بعد مرتبا افزايش مييابد اولين قانون مربوط به «سجل احوال» در 14 خرداد ماه 1304 به تصويب مجلس رسيد. شناسنامه يا سجل احوال سندي است كه در آن تولد، ازدواج، طلاق و فوت و شماره اولاد زن و شوهر را ثبت ميكنند. در سال 1337 وظايف اداره آمار و ثبت احوال از يكديگر تفكيك گرديد.» «1»
مختصات سياسي و اجتماعي مردم ايران
ايران چه در دوران قبل از اسلام و چه در دوره بعد از اسلام، هيچگاه يك واحد سياسي هماهنگ و يكپارچه نبود، يعني اهالي و سكنه اين مملكت، جملگي داراي اخلاق و سنن و زبان و نژاد واحدي نبوده، و حتي نميتوان ادعا كرد كه در نتيجه مبارزات شديد سلاطين صفويه، عليه اهل تسنن، تمام مردم در دوره صفويه از مذهب تشيع پيروي ميكردند، بلكه پيروان اديان و مذاهب مختلف در قلمرو حكومت صفويه، زندگي ميكردند.
دكتر لاكهارت ضمن بحث در پيرامون جمعيت ايران، مينويسد:
«در اواخر عهد صفوي، مردم ايران مثل امروز، از نژادهاي گوناگون بودند و زبان و
______________________________
(1). همان، «جمعيت» (باختصار).
ص: 5
آداب و رسوم آنها با يكديگر فرق داشت. از يك طرف، عدهاي در شهرها و دهكدهها ساكن و از طرف ديگر، جمعي چادرنشين بودند. تاجيكها، كه بايد كردها را نيز جزء آنها به شمار آورد، از نژاد آريايي و در اكثريت بودند. همچنين عده زيادي ترك و تركمن و عرب و بلوچ و براهويي و افغان و گرجي و ارمني و نيز جمعي قليل كليمي و صابئي در اين كشور اقامت داشتند.
اكثر تركها و تركمنها از اخلاف طوايفي بودند كه دستهدسته از امپراطوري عثماني آمده و از شاه اسماعيل اول، مؤسس سلسله صفويه پشتيباني كرده بودند، عده ديگري از نژاد ترك مانند طوايف افشار و قشقايي، قبل از دوره صفويه به ايران آمده بودند.
در قفقاز نژادهاي مختلفي وجود داشت. علاوه برلزگيها و ساير طوايفي كه در نواحي كوهستاني داغستان بهسر ميبردند گرجيها و ارامنه نيز در اين منطقه ميزيستند ... بسياري از آنها به خدمت نظام ايران در آمدند و بدين ترتيب در آن كشور پراكنده شدند. بعلاوه در گذشته به اندازهاي از گرجيها به اسارت گرفته شده بود كه خون گرجي در خانواده سلطنتي و طبقات حاكمه وجود داشت. گرجيها عيسوي، ولي اكثر آنها پيرو آئين ارتدكس بودند. هنگامي كه شاه مقامي به يكي از بزرگان آنها تفويض ميكرد وي بدون اكراه اسلام ميآورد، ولي به آساني به آيين ديرين خود باز ميگشت. ارامنه پيرو كليساي گريگوريان بودند كه مطابق تصميم مجمع كالسدون «1» از مسلك ارتدكس جدا شده بودند. ارامنه بيشتر در دهات «چخور سغد» اقامت داشتند ولي عده زيادي از آنها در جلفاي اصفهان و عده كمتري در همدان و ساير شهرها مقيم بودند؛ فقط گروه كوچكي از لزگيها و ساير طوايف داغستان كه تقريبا بدون استثناء سني بودند از اتباع ايران بهشمار ميرفتند.
در ايران اسما طوايف «قيطاق» و «قراقيطاق» به رهبري «اوسمي» يا رئيس، و طايفه «قموق» تحت فرمان «شمخال» زندگي ميكردند. طوايف قيطاق و قراقيطاق در ناحيهاي واقع در شمال طبرستان ميزيستند و همسايگان آنها در غرب طايفه غازي قموق، و در شمال طايفه قموق بود. رئيس اين طوايف «اوسمي كبير» نام داشت.
كردها بطور كلي در كردستان مقيم بودند، ولي عدهاي از آنها در آذربايجان و خراسان و ساير ايالات زندگي ميكردند. شاهعباس كبير بعضي از اين طوايف را تقسيم كرد تا هم مانع از مقتدر شدن آنها بشود و هم نواحي سرحدي را كه در معرض هجوم تركمنها و ساير مردم غارتگر واقع ميشد حفظ كند (طوايف قاجار و افشار هم به همين علل متفرق و پراكنده شدند).
در جنوب كشور، طوايف عرب در قسمت سفلاي عربستان و در سواحل خليج فارس و جزاير آن مقيم بودند و تقريبا همگي از آيين تسنن پيروي ميكردند.
نيرومندترين طوايف شرق ايران غلجائيها و ابداليها بودند. غلجائيها در اطراف قندهار و ابداليها در ولايت هرات بهسر ميبردند. اين دو طايفه سني بودند ولي طايفه هزاره كه از نسل مغول و ساكن نواحي كوهستاني شمال و غرب درههاي هيرمند و ترناك بودند، آيين تشيع داشتند. طايفه «هزاره» به زبان فارسي تكلم ميكردند ولي همسايگان غربي آنها به نام
______________________________
(1).Chalcedon
ص: 6
«چهارايماق» تركي سخن ميگفتند و مثل غلجائيها و ابداليها سني بودند.
زردشتيان بيشتر در يزد و كرمان اقامت داشتند، ولي عدهاي از آنها هم در ساير شهرها زندگي ميكردند؛ در اصفهان محله مخصوصي در جنوب زايندهرود، پايينتر از پل خواجو به آنها اختصاص داده شده بود. تعداد كليميها نسبتا كمتر بود و اكثرا در شهرهاي بزرگ مثل اصفهان ميزيستند، و در اين شهر، مثل زردشتيان، محله مخصوصي به نام «جوباره» داشتند.
همچنين عدهاي كليمي در همدان و كاشان مقيم بود. صابئيها در عربستان در مجاورت هم- ميهنان خود در بين النهرين بهسر ميبردند. اينهمه نژادهاي گوناگون همچنانكه انتظار ميرود به زبانهاي مختلف سخن ميگفتند. طبعا زبان فارسي از همه بيشتر متداول بود، ولي لهجههاي تركي كه به يكي از آنها در دربار صفوي تكلم ميشد نيز رواج داشت. كردي، عربي، گرجي، ارمني و پشتو جزء زبانهاي معمول بود.
با آنكه شاه اسماعيل اول مذهب شيعه اثني عشري را مذهب رسمي كشور كرده بود ولي آيينهاي مختلفي وجود داشت. اكثر مردم از مذهب رسمي پيروي ميكردند ولي همچنانكه گفتيم، كردها و افغانها (به استثناي هزاره) و بيشتر اعراب و عناصر غير مسيحي در قفقاز و ماوراي قفقاز، سني بودند. اگرچه بطور كلي سنيها در اقليت بودند ولي در بعضي نواحي اكثريت را داشتند، و گذشته از اين، بدون استثناء مردمي جنگجو و نيرومند بودند. از آنجا كه اطلاعات ما درباره تعداد مردم مختلفي كه جمعيت ايران را در اواخر قرن هفدهم ميلادي (يازدهم هجري) تشكيل ميداد بسيار كم است، رقم معيني نميتوانيم به دست بدهيم، و شايد در حدود 8 تا 10 ميليون نفر بود؛ ولي اين خود حدسي بيش نيست.» «1»
مورخان شوروي ضمن بحث در پيرامون دولت صفويه مينويسند: «مورخان خاور- شناس خارجي غالبا امپراتوري صفوي را يك دولت ملي ايراني شمرده و ميشمارند كه براثر مبارزه ايرانيان عليه فاتحان ترك پديد آمد. اين نظر نادرست است؛ نخست بدين سبب كه در ايران قرن شانزدهم هنوز عناصر فساد و پاشيدگي فئوداليزم و مقدمات رشد سرمايهداري وجود نداشت؛ به ديگر سخن، موجبات تشكيل ملت «2» فراهم نبود. گذشته از اين، در دولت صفوي قرن شانزدهم قوم ايراني تسلط نداشت. و اينكه شاه اسماعيل صفوي لقب «شاهنشاه ايران» بر خود نهاد، نشان تقويت موقع سياسي عنصر ايراني در آن دولت نبود، زيرا لقب شاهنشاه ايران در آسياي مقدم و ميانه از عهد ساسانيان با تصور يك سلطنت «جهاني» و عمومي مربوط بود؛
همچنانكه در قرون وسطي چنين تصوري در اروپا، با لقب امپراتور روم، و در خاور دور با لقب امپراتور چين همعنان بوده.
دولت صفوي بطور كلي از مساعي قبايل چادرنشين ترك بوجود آمده بود. در واقع در عهد شاه اسماعيل اول صفوي و نخستين جانشينان وي تا پايان قرن 16، در آن دولت، زمام امور به دست بزرگان چادرنشين آذربايجاني «قزلباش» بود، و مأموران
______________________________
(1). لارنس لاكهارت، انقراض سلسله صفويه، ترجمه مصطفي قلي عماد، ص 11 به بعد (به اختصار).
(2).Nation
ص: 7
عاليمقام درباري و حكام ايالات و سرداران سپاه از ميان آنان برگزيده ميشدند.
ارتش از افراد سپاهي قبايل چادرنشين مزبور مركب بود. «1»
نظر شاردن و كرزن در مورد جمعيت ايران
«... شاردن قلت جمعيت را در اثر چهار علت فرعي ميداند كه عبارتند از فسق و فجور غير طبيعي، افراط در زندگي تجملي، ازدواج در سن جواني، مهاجرت دائمي به هند. ملكم در اوايل قرن حاضر جمعيت ايران را در حدود 6 ميليون تخمينزده و موانع ازدياد جمعيت را تقريبا همانهايي ميداند كه شاردن ذكر نموده ... كرزن مينويسد: دكتر پولاك «2» در گزارش خود، درباره ايران در 1873، علل عمده انحطاط جمعيت را عوامل زير ميداند: 1) وضع نامساعد زنان، كه شامل سهولت طلاق، ازدواج در سنين جواني، و زود پيرشدن آنان در دوره طولاني بچه شير دادن، و كوتاه شدن دوره بارداري است. 2) فقدان وسايل بهداشتي كه نتيجه آن شيوع تلفات از امراضي مانند تيفوس، اسهال، وبا، طاعون و بخصوص آبله است. بعلت نبودن وسايل تلقيح، مرگومير اطفال در سن دو سالگي عامل مهمي محسوب ميشود.
3) جنگهاي نابودكننده تاتارها و مغولها و افغانها، و حملات تركمنها به ايالات شرقي، و فروش اهالي بعنوان برده در بازارهاي خيوه و بخارا و جنگهاي داخلي و كثرت متوفيات بين سربازان كه قبل از آنكه به زندگي سربازي و ساخلويي عادت كنند تعداد كثيري از آنها از بين ميروند.
4) مهاجرت عناصر و افراد غير مسلمان از قبيل گبرها و مسيحيان و يهوديها به هندوستان و قفقاز و تركيه. 5) وقوع قحطي بعلت كمي باران و برف و شدت آن بعلت فقدان وسايل نقليه و ارتباطات و تعصب نسبت به تجارت گندم و بدي وضع قنوات و سوء اداره مملكت.
كرزن در همان كتاب ص 492 ادامه ميدهد و ميگويد: رالينسون در 1850 جمعيت ايران را ده ميليون نفر تخمينزده است ولي در 1873 در اثر بليه وبا و قحطي، جمعيت به شش ميليون نفر تقليل يافت.
نويسندگان ديگر در طي بيست سال اخير جمعيت ايران را بين 5 ميليون و ده ميليون ذكر كردند. در حقيقت هيچيك از اين ارقام براساس منابع علمي و قابل اعتماد نيست، تاكنون در ايران سرشماري نشده و وسيله و دستگاه لازم براي اينكار وجود نداشته است و فكر سرشماري مورد قبول روحانيان و علماي مذهبي نيست.» «3»
قحطي و مرض
در 1918 قحطي و در پس آن حصبه موجب مرگ در حدود صد هزار نفر در شهر تهران شد، درحاليكه در مازندران وبا كه بيماري محلي نيست و از ناحيه ولگا آمده بود، و همچنين حصبه عده زيادي از جمعيت را تلف كرد. در اين ناحيه ميزان متوفيات اطفال در حدود 65 درصد تخمين زده ميشود. آبله فراوان است ولي اخيرا در اثر تلقيح واكسن رو به تقليل ميرود. در
______________________________
(1). ن. و. پيگولوسكايا و ديگران، تاريخ ايران از دوران باستان تا پايان سده هجدهم، ترجمه كريم كشاورز، ج 2، ص 507.
(2).J .E .Polak
(3). هنري فيلد، مردمشناسي ايران، ترجمه دكتر عبد اللّه فزيار، ص 44 به بعد (به اختصار).
ص: 8
خمسه و آذربايجان تيفوس كه يك نوع تب مسري است كه بوسيله شپش انتقال مييابد، وجود دارد. يك نوع تب ديگر بوسيله شپش ميانه يا غريبگز منتقل ميشود.
امراض ديگر از قبيل اسهال و اسهال خوني و سل و امراض چشم فراوان است.
گفته شده است كه قريب 80 درصد مردم مبتلا به سوزاك و سفليس ميباشند ... «1»
رابطه جمعيت با تكامل اقتصادي
«به حساب جغرافيدان آلماني ويشل «2» هر مرحله از تكامل اقتصادي نسبت خاصي از تراكم جمعيت را ايجاب ميكند. هنگامي كه معيشت برپايه شكار و ماهيگيري باشد مقدار تراكم، حدود 8 نفر در يك مايل مربع (8/ 2 كيلومتر مربع) است. اين ميزان در جامعه مبتني بر معيشت شباني 8 تا 66 نفر، در جامعهاي كه داراي كشاورزي ساده است 26 تا 64 نفر و در كشاورزي پيشرفته به 64 تا 192 تن ميرسد. شهرهاي صنعتي از اين حدود هم فراتر ميرود تا بجايي كه در پارهاي از آنها چندين هزار انسان در يك مايل مربع زمين زندگي ميكنند ...
به نظر ويشل تمركز جمعيت در شهرها موجب انتشار سريع بيماريهاي واگيري و ايجاد اشكال در عبورومرور و حملونقل و تهيه آذوقه براي مردم ميشود. علاوه براين زندگي شهري نهتنها در وضع اقتصادي و اجتماعي مردم آثاري باقي ميگذارد بلكه روحيه و اخلاق و عادات و طرز تفكر و زندگي شهرنشينان را با دهنشينان نميتوان مقايسه كرد.» «3»
جمعيت و سكنه ايران در عهد فتحعلي شاه به نظر ژوبر
به نظر ژوبر «4» بعلت ستمگري مأمورين، و اغتشاشات دائمي جمعيت ايران به شش هفت ميليون نفر تقليل يافته است. وي جمعيت ايران را به دو قسمت تقسيم ميكند يكي عشاير كه در مناطق كوهستاني، صحراها و جلگهها در حركتند؛ دسته دوم كه به «تات» يا «تاجيك» معروفند در روستاها و مناطق حاصلخيز و يا در شهر سكونت گزيدهاند. عشاير به زندگي صحرا- گردي خو گرفتهاند و از دزدي و راهزني روگردان نيستند. در درون چادرهايشان با مهرباني و ملايمت زيست ميكنند. آنها زندگي با آن شرايط دشوار را بر زندگي شهري و روستايي ترجيح ميدهند و ييلاق را بر زندگي يكنواخت شهري مرجح ميشمارند و ميگويند استراحت هنگامي لذتبخش است كه به بهاي كار و خستگي به دست آيد، مردان، قويهيكل و خوشاندامند و بطور كلي جنگاوران نامي و سلحشور نظير نادر (كه از ايل افشاريه) بود از ميان افراد همين عشاير برخاستهاند، شهرنشينان بطور كلي سست و تنبل و راحتطلبند و جز در مواقع بسيار ضروري دست، به سلاح نميزنند، حال آنكه صحرانشينان همواره مسلح و آماده دفع دشمن ميباشند ...
مهمترين قبايل تركزبان عبارتند از افشار، قاجار، تركمن، بيات، طالش، قراچورلو، قراگوزلو و شاهسون؛ از طوايف كرد: رشوند، شكاك، و اردلان؛ از الوار: زند؛ فيلي و بختياري؛ و از اعراب:
بسطامي، بني كعب، و بني حول. عده ديگري نيز هستند كه در ولايات مختلف پراكنده شدهاند.
______________________________
(1). همان، ص 6- 195.
(2).Wiechel
(3). دكتر جمشيد بهنام/ دكتر شاپور راسخ، مقدمهيي بر جامعهشناسي ايران، چاپ سوم، ص 13 به بعد (به اختصار).
(4).P .A .Jaubert
ص: 9
جمعي از اينان از اعقاب مادها، پارتيان و باكترياييها هستند. افراد هر قبيله همواره خود را وابسته به قبيله يا ايل خود ميداند. «1»
ژوبر در جاي ديگر مينويسد: «ارقامي كه شرقيها در باب جمعيت كنوني ايران و درآمد دولت اظهار ميدارند بمراتب بيش از ميزاني است كه از كشوري با چنين وسعت و اين نوع خاك و اين طرز حكومت ميتوان انتظار داشت. ايرانيان بطور كلي، حتي طبقه روشنفكر مملكت به موضوع عدد و آمار چندان توجهي ندارند و عمدا يا سهوا در مورد عوايد مملكت خود مبالغه ميكنند.» «2»
نظريه دروويل
سرهنگ دروويل در سفرنامه خود كه در عهد فتحعليشاه به رشته تحرير كشيده است در مورد جمعيت ايران چنين مينويسد:
اقداماتي كه تاكنون براي تهيه آمار تقريبي جمعيت ايران به عمل آمده بينتيجه مانده است. گمان ميرود كه اين كار تا موقعي نيز كه «بيگلربيگي» ها در ايالات مختلف ايران قدرت را بدست دارند بينتيجه ميماند. زيرا بنابه اصول اداري كنوني ايران، اگر شاه مملكت، از تعداد واقعي نفوس استانها باخبر شود به تناسب، درخواست عايدات ماليه خواهد كرد. ولي اين امر با منافع بيگلربيگيها يعني استانداران به هيچ وجه وفق نميدهد، ازاينرو حكام ميكوشند كه جمعيت مناطق زير نفوذ خود را همواره دو برابر كمتر از آنچه هست وانمود كنند.
بيگفتگو پيش از هرجومرجهاي دوران شاه سلطان حسين صفوي، ايران جمعيت زيادي داشته است.
نظري به تعداد بيشماري از دهخرابهها، كه در سراسر ايران به چشم ميخورد و همچنين توجه به وسعت شهرهايي كه جز ويرانهاي از آن باقي نمانده است، روشن ميسازد كه پس از حمله افغانها كشور ايران هفت هشتم جمعيت خود را از دست داده است. اگر هركس نظري به خاطرات شواليه شاردن و تابلويي كه نامبرده از اصفهان و حوالي آن ترسيم نموده است، بيفكند و آن را با گزارشهاي آقاي «پيكو» در تاريخ انقلابات و اغتشاشات ايران بسنجد تصور درستي از مصائب وبلايايي كه در مدت يكصد سال بر سر ايران آمده است خواهد داشت ... «3»
واتسن كه در زمان ناصر الدين شاه به ايران آمده راجع به جمعيت ايران مينويسد كه:
«از پنج ميليون تا ده ميليون تن اظهار داشتهاند. چون در ايران آمارگيري به عمل نيامده ممكن نيست در اينباره اطلاع درستي بهدست آورد ... ايران جمعيتي مركب از نژادهاي مختلف دارد.
قسمت عمدهاي از سكنه ايران را قبيلههاي بيابانگرد تشكيل ميدهند. (كه در ييلاق و قشلاق بهسر ميبرند). سران قبايل تسلط فراواني نسبت به افراد قبيله دارند. و تمام مراودات و مناسبات
______________________________
(1). مسافرت به ايران و ارمنستان، ترجمه محمود مصاحب، ص 289 به بعد و ص 306
(2). همان، ص 204 (به اختصار).
(3). سرهنگ گاسپار دروويل، سفرنامه دروويل، ترجمه جواد محيي، چاپ دوم، ص 43.
ص: 10
بين حكومت و ايل بوسيله سران آنها انجام ميشود. مالياتها، خواه بصورت نقد و خواه بصورت جنس توسط رئيس قبيله وصول و پرداخت ميشود و همه سربازان تعهدي خود را از بين افراد قبيله تحويل دولت ميدهند. رياست قبيله موروثي است.
چادرهاي قبايل به شكل كندو و مستور از روپوشهايي است. در نوك آن نمد ضخيم سياهي ميگذارند، فقط يك در براي آن تعبيه ميكنند، نه پنجرهاي دارد و نه بخاري. اين وصف چادر تركمني است كه شاهسونها و قبيلههاي ديگر به كار ميبرند، ولي ايلات مركزي چادرهايي از نوع ديگر با سقفهاي مسطح يا اندكي منحني دارند.
جمعيت ايران شامل اعراب (در ناحيه خوزستان)، لرها، بختياريها، كردها، فارسها، ارامنه، كليميها، گيلكها، مازندرانيها، بلوچها، زردشتيها، و تركها (كه بيشتر در آذربايجان و زنجان سكونت دارند) ميباشد ... سكنه ايران را به دو طبقه ميتوان تقسيم كرد: يكي عدهاي كه در شهرها و دهات بسر ميبرند و طبقه ديگر، آنانكه چادرنشيناند. دسته اول قسمت عمده سال را در محل خود ميگذرانند. قبيلههايي كه در چادرها بهسر ميبرند در فصول مختلف سال از محلي به محل ديگر حركت ميكنند و در موسم بهار گله و رمه خود را به مراتع عادي خود ميبرند. در فصل زمستان آنها در دشت در چادرهاي سياه خود براي مقاومت با هواي بسيار نامساعد آن آمادهاند ... ايرانيان تقريبا از هر تيره و طبقهاي كه نام بردهايم مردمي سالم و نيرومند هستند شايد دليل عمده كمي نسبي امراض مزمن يا ارثي در ميان سكنه بالغ كشور، اين باشد كه تمام كودكان در ايران در معرض چنان زندگاني سختي قرار ميگيرند كه خواه و ناخواه اطفال ضعيف امكان زندگي ندارند.» «1»
احمد امين، كه در اواخر سلطنت ناصر الدين شاه به ايران آمده مينويسد: «مملكت ايران بيش از هفت ميليون جمعيت دارد، سكنه آن عموما گندمگون، و مردم آن با وجود زيبايي طبيعي بعلت عدم رعايت بهداشت، قيافههاشان دگرگوني كلي پيدا كرده است. شمال غربي آن، آذري، قسمت غربي كردي، جنوب و قسمت مركزي آن فارسي تكلم مينمايند ... در اصفهان، ارامنه و يهوديها ساكنند. ثروت عمومي بسيار كم است، فقط اقليتي ثروتمندند و طبقه عوام در نهايت درجه فقير و محتاجند. زبان فارسي زبان رسمي مملكت است و مكاتبه با سفارتخانههاي خارجي با اين زبان صورت ميگيرد. اديان موجود عبارت از: شيعه، سني، مسيحي، يهودي و زردشتي است.
شيعيان به چهار فرقه، يعني شيعيان اصلي، شيخي، بابي و علوي تقسيم شدهاند. سنيها اكثرا در كردستان، و تعداد كمي نيز در قصبات اطراف شيراز ساكن ميباشند.
شيعيان هنگام گرفتن وضو، با يك دست صورت خود را ميشويند، و روي پاي خود را مس ميكشند، آب حوض را به گنجايش تقريبا 5 متر مكعب كر ميدانند، و از آب آلوده اين حوض براي وضو استفاده ميكنند ... مردم برحسب درجه ثروت، به زيارت حجاز، كربلا، و مشهد ميروند. بعد از زيارت، نام محل زيارت را به اول اسم خود علاوه مينمايند؛ مانند حاجي حسين و مشهدي حسن. برحسب وصيت اشخاص، همه ساله عده زيادي جنازه اموات از طريق
______________________________
(1). گرنت واتسن، تاريخ ايران دوره قاجاريه، ترجمه وحيد مازندراني، چاپ دوم، ص 4 و 8 به بعد (به اختصار).
ص: 11
خانقين، به خاك بغداد نقل ميشود.» «1»
سپس احمد امين از محل سكونت مسيحيان، يهوديان و زردشتيان سخن ميگويد.
طرز معيشت مردم
واتسن در تاريخ خود مينويسد: «تمام كودكان در ايران از دوران طفوليت در معرض چنان زندگي سختي قرار ميگيرند كه افراد نحيف و مريض آنها از بين ميروند و اين روش چنان بوده است كه گويي آيين اسپارتي كه بنابرآن تمام اطفال ضعيف امكان رشد و زندگي نداشتند در ميان آنان هنوز باقي است. هواي قسمت شمالي ايران در زمستان بسيار سخت است و باوجود اين سرماي شديد، كودكان خردسال لباسي ميپوشند كه شكم را درست نميپوشاند و به همين سبب، به نظر من، ميزان مرگومير و تلفات در ميان اطفال ايراني خيلي زياد است و بيشتر كودكاني كه از اين وضع سخت جان به سلامت ميبرند با تندرستي و نيرومندي به مرحله رشد ميرسند.» «2»
در پيرامون جمعيت ايران
هانري رنه دالماني كه در عهد مظفر الدين شاه به ايران آمده است راجع به جمعيت ايران چنين مينويسد: «جمعيت ايران دائما رو به تقليل ميرود. يكي از علل مهم اين تقليل، محيط رقتآوري است كه زنان در آن امرار حيات ميكنند. دختران را در صغر سن وادار به ازدواج مينمايند و آنها مجبورند دوره شير دادن به كودكان را طولاني كنند و در نتيجه خيلي زود نشاط جواني را از دست ميدهند. عدم نظافت و ندانستن دستورهاي بهداشتي موجب توليد افكار موهوم و خرافاتي شده است و در موقع بروز امراض مسريه، مانند تيفوس و اسهال و وبا و طاعون و مخصوصا آبله كه قاتل كودكان است، به چيزهاي موهومي متوسل ميگردند.
تعيين رقم جمعيت ايران تقريبا غيرممكن است زيرا كه سرشماري و اداره آمار و شناسنامه در اين كشور وجود ندارد. راجع به زمانهاي بسيار قديم هم نميتوان اقوال مورخين را معتبر دانست، و معلوم نيست كه از روي چه مدرك و مأخذي نويسندگان قديمي شماره رعاياي داريوش را 50 ميليون نوشتهاند ... شاردن هم در عصر خود، رقمي به قلم آورده كه مسلما از حقيقت دور است؛ او جمعيت ايران را در عصر خود، 40 ميليون برآورد كرده است. نويسندگان قرن نوزدهم به حقيقت نزديكتر شدهاند؛ سرجان ملكم در تاريخ 1815، جمعيت ايران را 10 ميليون تخمينزده است.
ژنرال شيندلر «3» در سال 1888 جمعيت اين كشور را مطابق صورت زير 600، 653، 7 نفر به قلم ميآورد: شيعه 600، 860، 6 سني 000، 700 زردشتي 000، 8 يهودي 000، 119، ارمني 000، 43، نسطوري و كلداني 000، 23» «4»
تقسيم جمعيت در ايران
اشاره
«طبق نظر ابتهاج «5»، (ص 270) جمعيت ايران از زمان سلطنت فتحعلي شاه بتدريج رو به نقصان گذاشته. در آن موقع جمعيت ايران در حدود پنجاه
______________________________
(1). ترجمه آقاي محمود غروي، مجله بررسيهاي تاريخ، سال نهم، شماره 4 (به اختصار).
(2). تاريخ ايران، دوره قاجاريه، پيشين، ص 11 (به تصرف).
(3).Schindler
(4). سفرنامه از خراسان تا بختياري، ترجمه فرهوشي (مترجم همايون)، ص 20- 18 (به اختصار).
(5).Juide book on Iran ,Tehran ,1936 .
ص: 12
ميليون تخمينزده ميشد كه با انتزاع قفقاز و تركستان و بلوچستان از ايران پنجاه درصد تقليل يافت. در سال 1935 دايرة المعارف بريتانيا جمعيت ايران را 155، 055، 15 نفر ذكر كرده است. شهرهاي عمده و با جمعيت به طريق زير ذكر شده است:
محل/ جمعيت/ محل/ جمعيت
آبادان/ 055/ 40/ زنجان/ 612/ 45
اردبيل/ 805/ 44/ سلطان آباد/ 987/ 54
اروميه/ 843/ 49/ شيراز/ 850/ 119
اصفهان/ 140/ 100/ قزوين/ 013/ 60
پهلوي/ 997/ 41/ كرمان/ 525/ 59
تبريز/ 949/ 219/ كرمانشاه/ 159/ 70
تهران/ 241/ 360/ مراغه/ 372/ 45
رشت/ 876/ 89/ مشهد/ 350/ 139
همدان/ 852/ 99
بنابه گفته ابتهاج (ص 28) در حدود 14 ميليون از جمعيت ايران مسلمان شيعه ...
و تقريبا يك ميليون نفر كه اغلب كردهاي شمال غربي ايران ميباشند، سني هستند. هفتصد هزار نفر از كردها از فرقه شافعي پيروي ميكنند. در بين تركمنها و قبايل ديگر خراسان، عدهاي حنفي هستند. اسماعيليها تحت رهبري آقا خان در خراسان عدهاي پيرو دارند. مسيحيها (ارامنه، آسوريها) در حدود 120 هزار نفرند؛ و 45 هزار يهودي و 14 هزار زرتشتي و صد هزار بهايي در ايران زندگي ميكنند.
كرزن، سايكس و ويلسون نيز شرح كاملي راجع به مذاهب و عقايد ديني در ايران نوشتهاند، ولي كتاب ابتهاج از آنجمله تازهتر است ...» «1»
جمعيت در ايران امروز
در ايران در بيست- سي سال اخير در نتيجه مبارزه با آبله و مالاريا و توجه به مسائل بهداشتي ميزان مرگومير نقصان يافته ولي در دهات همچنان ميزان مرگومير زياد است و مردم بيخبر مخصوصا در مناطق جنوبي ايران هنوز براي درمان دردهاي جسمي و روحي خويش به جادو و جنبل و وسايل غير علمي ديگر متوسل ميشوند. «رقمي كه درباره مرگومير نوزادان در دهات داريم (تا 12 ماهگي) نتيجه آمارگيري نمونهاي روستاهاي جنوب تهران و بالغ بر 216 در هزار است.
چند آمارگيري محدود نيز كه براي اطلاع از مرگومير نوزادان در محلات مختلف تهران انجام گرفته اعدادي را در همين حدود براي محلات جنوب شهر نشان ميدهد ... بااين حال جمعيت تقريبا به ميزان 30 در هزار يا به عبارت ديگر 3% در سال رو به افزايش است ...» «2»
«از كل جمعيت شاغل ايران كه در سال 1335 به 000، 908، 5 نفر بالغ بوده است
______________________________
(1). مردمشناسي ايران، پيشين، ص 6- 34 (به اختصار).
(2). مقدمهيي بر جامعهشناسي ايران، پيشين، ص 60 (به اختصار).
ص: 13
آمار وقايع چهارگانه استانها و فرمانداريهاي كل كشور در سال 1353
سازمان ثبت احوال كشور: اداره آمار و برنامه
ص: 14
55 درصد در مشاغل مربوط به زراعت، جنگلباني، شكار و ماهيگيري كار ميكردهاند و 19 درصد به حرفههاي صنعتي، عمليات توليدي و مشاغل مربوط به آنها ميپرداختهاند.
از كليه كساني كه به خدمات و امور اداري و منشيگري و فروشندگي و مانند آن ميپرداختهاند، 3/ 63% ساكن شهرها هستند و 7/ 36% ساكن روستاها و از كساني كه به صنايع و معادن و كارهاي مربوط به اينها شاغل بودهاند 55% در شهرها و 45% در روستا ميزيستهاند، و حال آنكه از كليه شاغلان كشاورزي فقط 7% در شهر و 93% در روستا سكونت داشتهاند.
پس صحيح است كه ده را مركز فعاليت كشاورزي بدانيم. اما از طرفي بايد قبول كرد كه اينگونه فعاليت، انحصار به ديهها ندارد، و از طرف ديگر بايد تصديق نمود كه در خود مناطق روستايي نيز فعاليتهاي قديم صنعتي (خاصه صنايع دستي چون كوزهگري، گليم و قاليبافي) و استخراج معادن و حتي خدمات، حائز اهميت است. در ديههاي عادي نيز قسمت قابل ملاحظهاي از جمعيت غير كشاورز چون پيلهور، خوشنشين، و مانند اينها در ميان جماعت كشاورزان به سر ميبرند ... اهميت صنايع خانگي را در روستاها از اينجا ميتوان دريافت كه از 000، 594 نفر كاركنان خانوادگي بيمزد (برطبق سرشماري 1335) فقط 000، 43 در شهرها و بقيه 000، 551 (93%) در مناطق روستانشين به سر ميبردهاند، و جمع آثار صنايع خانگي (تهيه و توليد قالي، گليم، زيلو و مانند اينها، پارچهبافي، نخريسي، پنبه و برنجپاككني، آسيا كردن غلات، تهيه كفش، توليد مواد غذايي، روغنكشي، صابون و شمعسازي و صنايع ديگر همانند) در كل كشور 000، 399 بوده است كه 000، 301 واحد آن در نقاط روستايي قرار داشتهاند (75%).- حتي در پارهاي استانها مانند خراسان، اصفهان، يزد، سيستان و بلوچستان شماره صنعتگران روستانشين بيش از صنعتگران شهرنشين است. اما صنايع رايج در دهات بيشتر جنبه (خود مصرفي) دارد و غالبا بمنظور صدور به خارج و تأمين اضافه درآمد نيست ... فعاليتهاي تجاري در روستاها بسيار ضعيف است.» «1»
افزايش جمعيت
عمر متوسط و بطور كلي جمعيت در ايران، امروز، رو به افزايش است. بعلت فقدان احصائيه و آمار، ما از سير صعودي و نزولي جمعيت ايران در دوران بعد از اسلام، اطلاع دقيقي نداريم. آنچه از قرائن برميآيد جمعيت ايران از دوره سامانيان تا آغاز حمله مغول، بنحوي معتدل و با كندي، رو به افزايش ميرفته و گاهوبيگاه در اثر جنگهاي فئودالي، حمله بيگانگان، قحطي، وبا و طاعون، و مظالم و بيدادگريهاي هيأت حاكمه، عدهاي از مردم به ديار نيستي رهسپار ميشدند و سير تصاعدي جمعيت براي مدتي دستخوش ركود ميشد، و بار ديگر همينكه امنيت و آرامش نسبي پديدار ميشد، جمعيت در نقاط مختلف كشور به كندي رو به افزايش مينهاد.
پس از حمله مغول، و تيمور در اثر كشتارهاي اجتماعي و فقدان امنيت اقتصادي، و ظلم و بيدادگري عمال حكومت، جمعيت ايران رو به كاهش نهاد.
______________________________
(1). همان، ص 222 به بعد (به اختصار).
ص: 15
در ايران عهد صفويه، از بركت امنيت نسبي، كه از عهد شاه طهماسب به بعد پديد آمد، جمعيت ايران بار ديگر رو به افزايش نهاد، ولي اين جريان پس از حمله افاغنه، در اثر جنگهاي مداوم خانها و متنفذين و مظالم و بيدادگريهاي نادر و سلاطين قاجاريه، بار ديگر متوقف گرديد و در بسياري نقاط، جمعيت ايران رو به كاهش نهاد و عدهاي جلاي وطن كردند. ولي در طي 50 سال اخير، در سايه امنيت و آرامش و توجه به امور بهداشتي، جمعيت ايران و عمر متوسط مردم قوس صعودي دارد.
براي آنكه خوانندگان به سير تصاعدي جمعيت در جهان امروز آگاهي يابند، يادآور ميشويم كه به نظر جمعيتپژوهان: «... عمر متوسط انسان در آغاز عصر فلز 18 سال بوده است و اين رقم در اروپاي قرون وسطي به 35 رسيده، و از آن پس به اقتضاي تكامل اجتماعي بالا رفته است. اكنون عمر متوسط در جامعههاي پيشرفته نزديك 70 است: در فرانسه 3/ 66 (سالهاي 51- 1950)، در كانادا 6/ 68 (سالهاي 52- 1950)، در ممالك متحد امريكا 8/ 68 (سال 1953)، ... با اينهمه هنوز عمر متوسط مشرق زمينيان بسيار اندك است و عوامل گوناگون مخصوصا استعمار خارجي و استثمار داخلي سبب شده است كه نسبت تعداد جوانان به پيران بسيار زياد و پديده «جواني جمعيت» در جامعههاي شرقي برقرار باشد ... جمعيت زمين در سال 1650 در حدود 500 ميليون تن و در سال 1850 نزديك به يك بيليون و 200 ميليون نفر بود، و از سال 1850 تا 1900 افزايش جمعيت صددرصد شد. جمعيت كنوني زمين در حدود سه ميليارد است.» «1»
جمعيت در عصر حاضر
صاحبنظران معتقدند كه در قرن بيستم دو مسأله بسيار بزرگ، يعني فقر و انفجار جمعيت، در مقابل بشريت قرار دارد كه بايد در راه تعديل هر دو سعي و تلاش فراوان مبذول دارد. فقر و گرسنگي، چنانكه گفتيم، پديده بسيار كهن و قديمي است و هزاران سال است كه اكثريت بشر از آن رنج ميبرند، ولي افزايش جمعيت يك پديده خيلي تازه و نوين است. «افزايش متوسط سالانه جمعيت كه در طي سدهها كمتر از 03/ 0% بود و در پايان سده نوزدهم هنوز از 5/ 0% تجاوز نميكرد ناگهان به سال 1942 به 1% و امروز اين رقم به 2% رسيده است. اين انفجار جمعيت به اين صورت است كه اگر در گذشته پيدايش سه ميليارد نفوس روي كره زمين در حدود سيصد هزار سال طول كشيد، اكنون براي اينكه به نفوس حاضر سه ميليارد نفر ديگر اضافه شود بيش از سي سال وقت لازم نيست.
در آغاز ظهور مسيح تعداد افراد بشر از 250 ميليون نفر متجاوز نبود و درست شانزده سده طول كشيد تا اين رقم دو برابر شد، يعني به سال 1650 جمعيت جهان در حدود پانصد ميليون نفر بود كه بعد از دو سده به يك ميليارد نفر بالغ شد. اين رقم بار ديگر دو برابر شد.
اما در فاصلهاي كمتر از يك سده، زيرا به سال 1930 جمعيت جهان بيش از دو ميليارد بود.
مرز سه ميليارد به سال 1960 پشتسر گذاشته شد، باور كردني است كه در پايان سده بيستم، يعني در مدتي كمتر از چهل سال ديگر، اين رقم به شش ميليارد برسد. تنها به سال 1962،
______________________________
(1). آگ برن و نيم كف، زمينه جامعهشناسي، ترجمه ا. ح. آريانپور، ص 253 به بعد (به اختصار).
ص: 16
63 ميليون نفر به جمعيت جهان افزوده شده است.
و اما آنچه يك واقعيت اساسي است اين است كه توده نفوس فقير، آنها كه از هم- اكنون قادر نيستند جوابگوي نيازمنديهاي فعلي خويش باشند، در توليد اين افزايش سهم اساسي را به عهده دارند ... در حال حاضر كشورهاي دچار كمبود غذايي در حدود سه چهارم از جمعيت جهاني را دربر دارند و در طول چهل سال آينده، جمعيت آنها در حدود دو برابر و نيم خواهد شد.» «1» مؤلف در جاي ديگر مينويسد: «زودرسي سن ازدواج براي دخترها سبب ميشود كه آنها بتوانند تعداد بيشتري فرزند به دنيا بياورند ... زني كه در 15 سالگي ازدواج ميكند بطور متوسط ظرفيت ده زايمان را دارد، اما زني كه در بيست سالگي ازدواج ميكند تنها ظرفيت 7 فرزند دارد ... در طول قرنها داشتن اولاد بسيار، و خانواده بزرگ، آرمان همگي بوده است، زيرا اولاد، چه از نظر اقتصادي و چه از نظر اجتماعي، قدرت و نيرو تلقي ميشد. عقيم بودن موجب شرمساري و فرزند بسيار موهبت خداوندي محسوب ميشد.» «2»
ولي امروز به حكم شرايط جديد اقتصادي و اجتماعي، تقريبا تمام كشورها سعي ميكنند كه ميزان مواليد را تحت بازرسي قرار دهند، و از افزايش نامحدود جمعيت جلوگيري كنند.
«حكومت چين در چندين نوبت خيلي درست و صحيح تذكر داده است كه جمعيت چين زياده از اندازه نيست، اما با در نظر گرفتن سرعت آهنگ رشد اقتصادي رشد جمعيت سريع است.
آن خطر واقعي كه بشريت را تهديد ميكند برخلاف تصور برخي از نويسندگان در اين نيست كه تعداد جمعيت در سال 2100 بالغ بر 32 ميليارد و يك سده بعد در حدود 1700 ميليارد خواهد شد. خطر را نبايد در افق سالهاي 1980 و 1990 ديد، خطر هماكنون نمايان شده است. كشوري مانند هند كه در آستانه قحطي قرار دارد، نميتواند فشار بار 39 تا 40 ميليون مصرفكننده تازه را بدون روبرو شدن با يك فاجعه بر خود هموار كند ... از سوي ديگر كاهش سنگين مواليد در فاصله درازمدت، دشواريهاي جديد به وجود ميآورد و موجب تسريع پيري جمعيت ميگردد. اين امري است كه اگر ترقيات اقتصادي قابل ملاحظهاي پيشاپيش صورت نگرفته باشد، عواقب آن وخيم است. در ژاپن نسبت افراد بالاتر از 60 سال به سال 2015 از 8% به 25% خواهد رسيد، در حالي كه نسبت افراد جوان از 33% به 16% خواهد رسيد.» «3»
______________________________
(1). ايولكست، جهان سوم و پديده كمرشدي، ترجمه منير جزني، ص 9 به بعد.
(2). همان، ص 143.
(3). همان، ص 30- 228 (به اختصار)
ص: 17
2. طبقات اجتماعي در ايران
اشاره
ص: 1